امروز از رون ویسلی براتون عکس میزارم!
۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه
ron weasley
۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه
بی حوصلگی
سلام بچه ها!
۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه
فرد ویسلی
سلام!خوبین چه خبرا؟جرج بدجوری سرش شلوغه میدونین: صد جا کلاس میره ، تازه کتابم میخونه ! من که ندیده بودم جرج کتاب بخونه شما دیده بودین؟! عجیب نیست ؟ حالا بیخیال! حوصلم سر رفته نمی دونم چی کار کنم؟ جینی میگه :(آها یادم رفته بود که جینی خونه ی خودشون تو گودرویک هلو ) فکر می کنم این روزا سرش با لیلی گرمه بیچاره اونم افتاده به بچه داری؟! دیگه چی؟!!! آها راستی هرمیون سلام رسوند گفتش که هوگو میخواد بیاد پیش ما تو مغازه کار کنه! ( ما یک کاری کنیم که منصرف بشه!!!!) دیوانس نه؟ رون بهش گفته که بزاره کار کنه! ولی اون میگه نه! بگذریم ما عمو شدیم واسه چی خودم بهش کار یاد میدم! دیگه خبری نیس ! آها راستی هری هم سلام رسوند گفت که امشب میاد خونمون امشب راستی تد را هم میاره ! بچه شیطونیه! به باباش رفته! خوب دیگه حال ندارم زیادی حرف بزنم آها اینم بگم وگرنه بابا خفم میکنه! گفتش بگم که هر کی میدونه کامپیوتر چه جوری کار میکنه بهش بگه ! خوب دیگه خداحافظ تا بعدا!
again pic
۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه
doll
ایندفعه با عروسک اومدم نخندین عروسک های هری پاتری ببینین سیخ میشین! البته زیر این عکسا قیمت هم داشت ولی من نذاشتم ! مگه میخواین بخرین ؟!! چی میخواین بخرین ؟!!! خوب پس اگه میشه یه رون هم برایه من بخرین در لباس عادی اون لوازم کوییدیچ هم خوب بود...البته نیمبوسش که حرف نداشت....اگه میشه اونم.....چی؟ دارم پررو میشم ؟! اوخ کلم! (جرج همین الان شوخی شهرستانی کرد ببخشید) به هر حال این عکسا:
photo!!!
سلام امروز یه چیزایی گیر آوردم! گفتم اگه به شما نشون ندم نامردیه کامله! خوب اولش این طراحی ها از هری توسط یه طراح انیمیشنه! یه سایته کوچولو داره من چند تا عکسشو میزارم با لینکش خودتون برین نگاه کنین!
۱۳۸۸ تیر ۲۳, سهشنبه
hp6
اوه سلام خوبین خوب دیگه هری 6 هم رسید و اکران شد تموم شد رفت! الان یه چیزایی می خواستم بگم ولی گفتنش تو یه وبلاگ جایز نیس !ممکنه هم بلاگر هم سارا دهنمو گل بگیرن! بگذریم: با تمام شدن اکران الان موضوع تمام مجله ها و حتی بی بی سی و لوس آنجلس تایمز و.... . هرچی که فکرشو بکنی درباره ی هری نوشته! اول از usa today شروع می کنیم:اون یه مصاحبه به دن واما و روپرت کرده که بعد از فیلم می خوان چی کار کنن؟ دن:خوشبختانه در چند سال بعد هم من را دروباره رویه صحنه میبینین. من دوست دارم دوباره به برود وی بیایم!{خوشبختانه نه بد بختانه باید باز قیافه نحسشو ببینیم} روپرت: من دارم دنبال یه چیزی اون بیرون می گردم. اون واقعا مثله یه حبابه تو واقعا احساسش نمی کنی ! من واقعا دارم دنبالش می گردم!{ ببخشید من مطمئنم درست ترجمه کرده ام این یه ذره چرت و پرت گفته} اما هم گفته: مردم فکر میکنم من تو زندگی واقعی هم هرمیون گرنجر هستم و اصلا نمی دونن که من دارم اونو بازی میکنم! ما مردم متفاوتی هستیم! مردم باید بفهمن که من با ذوق واستعدادم و یک بازیگر متفاوتم!{ شدیدا حالم ازین به هم میخوره گفته بودم که! ولی فکر کنم شما هم متوجه شده بودین چرا؟ آخه من تورو سیب زمینی هم حساب نمی کنن چه برسه به هرمیون! عقده ای نفهم . واقعا هرمیون کجا این پررو کجا؟!} |
۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه
ای حالم دیگه از هر چی اما واتسونه به هم میخوره!
اوه ! سلام همون طوری که اون پایین میبینین من فردم!
خوب میدونین اخیرا یه نقدی تو دیوانه ساز بود که اصولا جز چرت وپرت چیز خاصی نداشت اگه خواستین میتونین از اینجا ببینین:
خوب بگذریم منم گفتم اون یارو که نمی دونم اسمشم چی بوده بتونه هم چین نقدی بکنه چرا من نتونم؟!البته من نمی خوام وارد مسائل تخصصیش بشما!(ولی خدا را چه دیدی شاید شدم)
کتاب هری پاتر هفت در اصل اوج قدرت رولینگ بوده . در حالی که اون میتونسته دنیایه جادوگری خودشو هر طوری که خواست هدایت کنه اون دنیایی بود مخصوص به خودش درواقع دنیایه رولینگ بود.
به نظر من اونو همچین بد هم هدایت نکرده . اون عالیه! نرفتن اونا به مدرسه و دنبال کردن جان پیچا!
البته قابل ذکره که در کتاب هفت رولینگ دست به کاری زده که زیاد در بقیه کتاباش دیده نمی شه! فوران احساساته عشقی! البته نمی گم که کاره اشتباهی کرده بوده!(ببینم اگه اونا تو کتاب 7 این چیزاشون گل نمی کرد تو قسمته 19 سال بعد که نمی تونس یه هویی بیاد بگه جینی و هری با هم ازدواج کردن و رون هرمیون هم باهم!)
کتاب هفتش یه جوری بود نمی دونم انگار خیلی پخته بود!خیلی حتی فراتر از چیزی که بخواین فکرشو بکنین! انگار که رولینگ که یه نویسنده توانا است که هیچ کس نمی تونه رو دستش بزنه(که البته راستش همین طوری هم هس) اون داستانو از یه جاهایه هیجان انگیزی عبور میده که ما حتی تو خوابم فکرشو نمی کردیم! واقعا هیجان انگیز بود یه چیز خارق العاده که نمی دونم اسمشو چی بزارم؟
البته من شخصا متقعدم که اون کتاب تا مغز استخوانای آدم فرو میره!
خوب میدونین تا حالا حس یک نویسنده را نداشتین داشتین؟وقتی خودت نویسنده باشی انگار داری یه چیزایی رو با دست خودت خلق میکنی! خیلی جالبه تو خالق موجوداتی هستی که هر کاری بگی میکنن، هر حرفی بگی میزنن! تو احساساتشونو خلق میکنی ! خیلی جالبه میتونی یه موجود با هر قیافه ای که خواستی داشته باشی!
(من عاشق اینکارم) به هر حال اون صاحب هر دونه دونه از شخصیتایه کتابه هری، رون ، هرمیون، جرج و فرد ،سیریوس بلک، پیتر پتیگرو ، آرتور ویزلی، زاخاریاس اسمیت(البته این یه ذره بی ربط بود) و... مهمتر از همه دامبلدور و حتی لرد والدمورت!
این کار تواناییای بالایی می خواد باید سر هر اتفاقی که می افته فکر کنی برنامه ریزی کنی! بعضی موقع ها به دنبال چیزی میگردی که یه جوری کمکت کنه!
ولی بیشتر اوقات اونا خودشونو به تو نشون میدن به همین راحتی!
خوب بچه ها من میخوام ببینم آیا کسی هست که جرات داشته باشه امتحان کنه؟ خوب پس سعی خودتونو بکنین و برامون بفرستین! این ایمیلمه: zara_astro7@yahoo.com
اطلاعات درباره یاین مسابقه بعدا بهتون می گم!
نقد
اوه ! سلام همون طوری که اون پایین میبینین من فردم!
خوب میدونین اخیرا یه نقدی تو دیوانه ساز بود که اصولا جز چرت وپرت چیز خاصی نداشت اگه خواستین میتونین از اینجا ببینین:
خوب بگذریم منم گفتم اون یارو که نمی دونم اسمشم چی بوده بتونه هم چین نقدی بکنه چرا من نتونم؟!البته من نمی خوام وارد مسائل تخصصیش بشما!(ولی خدا را چه دیدی شاید شدم)
کتاب هری پاتر هفت در اصل اوج قدرت رولینگ بوده . در حالی که اون میتونسته دنیایه جادوگری خودشو هر طوری که خواست هدایت کنه اون دنیایی بود مخصوص به خودش درواقع دنیایه رولینگ بود.
به نظر من اونو همچین بد هم هدایت نکرده . اون عالیه! نرفتن اونا به مدرسه و دنبال کردن جان پیچا!
البته قابل ذکره که در کتاب هفت رولینگ دست به کاری زده که زیاد در بقیه کتاباش دیده نمی شه! فوران احساساته عشقی! البته نمی گم که کاره اشتباهی کرده بوده!(ببینم اگه اونا تو کتاب 7 این چیزاشون گل نمی کرد تو قسمته 19 سال بعد که نمی تونس یه هویی بیاد بگه جینی و هری با هم ازدواج کردن و رون هرمیون هم باهم!)
کتاب هفتش یه جوری بود نمی دونم انگار خیلی پخته بود!خیلی حتی فراتر از چیزی که بخواین فکرشو بکنین! انگار که رولینگ که یه نویسنده توانا است که هیچ کس نمی تونه رو دستش بزنه(که البته راستش همین طوری هم هس) اون داستانو از یه جاهایه هیجان انگیزی عبور میده که ما حتی تو خوابم فکرشو نمی کردیم! واقعا هیجان انگیز بود یه چیز خارق العاده که نمی دونم اسمشو چی بزارم؟
البته من شخصا متقعدم که اون کتاب تا مغز استخوانای آدم فرو میره!
خوب میدونین تا حالا حس یک نویسنده را نداشتین داشتین؟وقتی خودت نویسنده باشی انگار داری یه چیزایی رو با دست خودت خلق میکنی! خیلی جالبه تو خالق موجوداتی هستی که هر کاری بگی میکنن، هر حرفی بگی میزنن! تو احساساتشونو خلق میکنی ! خیلی جالبه میتونی یه موجود با هر قیافه ای که خواستی داشته باشی!
(من عاشق اینکارم) به هر حال اون صاحب هر دونه دونه از شخصیتایه کتابه هری، رون ، هرمیون، جرج و فرد ،سیریوس بلک، پیتر پتیگرو ، آرتور ویزلی، زاخاریاس اسمیت(البته این یه ذره بی ربط بود) و... مهمتر از همه دامبلدور و حتی لرد والدمورت!
این کار تواناییای بالایی می خواد باید سر هر اتفاقی که می افته فکر کنی برنامه ریزی کنی! بعضی موقع ها به دنبال چیزی میگردی که یه جوری کمکت کنه!
ولی بیشتر اوقات اونا خودشونو به تو نشون میدن به همین راحتی!
خوب بچه ها من میخوام ببینم آیا کسی هست که جرات داشته باشه امتحان کنه؟ خوب پس سعی خودتونو بکنین و برامون بفرستین! این ایمیلمه: zara_astro7@yahoo.com
اطلاعات درباره یاین مسابقه بعدا بهتون می گم!