۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

فرد ویسلی

سلام!خوبین چه خبرا؟جرج بدجوری سرش شلوغه میدونین: صد جا کلاس میره ، تازه کتابم میخونه ! من که ندیده بودم جرج کتاب بخونه شما دیده بودین؟! عجیب نیست ؟ حالا بیخیال! حوصلم سر رفته نمی دونم چی کار کنم؟ جینی میگه :(آها یادم رفته بود که جینی خونه ی خودشون تو گودرویک هلو ) فکر می کنم این روزا سرش با لیلی گرمه بیچاره اونم افتاده به بچه داری؟! دیگه چی؟!!! آها راستی هرمیون سلام رسوند گفتش که هوگو میخواد بیاد پیش ما تو مغازه کار کنه! ( ما یک کاری کنیم که منصرف بشه!!!!) دیوانس نه؟ رون بهش گفته که بزاره کار کنه! ولی اون میگه نه! بگذریم ما عمو شدیم واسه چی خودم بهش کار یاد میدم! دیگه خبری نیس ! آها راستی هری هم سلام رسوند گفت که امشب میاد خونمون  امشب راستی تد را هم میاره ! بچه شیطونیه! به باباش رفته! خوب دیگه حال ندارم زیادی حرف بزنم آها اینم بگم وگرنه بابا خفم میکنه! گفتش بگم که هر کی میدونه کامپیوتر چه جوری کار میکنه بهش بگه ! خوب دیگه خداحافظ تا بعدا!