۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

سوال و جواب هایی که جی.کی رولینگ در سایتش گفته وقتی لرد ولدمورت در جنگل به هری طلسم آواداکداوارا رو فرستاد، دقیقا چه اتفاقی برای ولدمورت افتاد؟ دوباره ولدمورت قانون های عمیقی از جادو رو شکست که بلدشون نبود، ولی قضیه بیشتر از این حرفها هستداخل شدن خون هری به بدن اون، باعث شد تا ولدمورت قدرت محافظت لیلی از هری رو زنده نگه داره.بنابراین ولدمورت خودش تقریبا شبیه یک جان پیچ (هارکراکس) برای هری شد علاوه بر این، قدرت ایثار لیلی نیروی مثبتی هست که نه تنها باعث زنده موندن هری میشه،بلکه باعث میشه به ولدمورت یک شانس دیگه هم بده (دامبلدور در فصل 35 به این آخرین امید اشاره کرد). ولدمورت از اینکه مقداری عشق و مهربانی وارد خودش شده بی خبر بود، او اگر توبه میکرد بیشتر از هر کس دیگری مورد شفا و التیام قرار میگرفت. تصور کنید. اما، مسلما او احساس پشیمانی رو از خود دور کرد. ضمنا ولدمورت از ابرچوبدستی هم استفاده کرد، چوبی که در اصل متعلق به هری بود. چوب در مقابل صاحب واقعی خودش درست عمل نمیکنه. هیچ نفرینی از جانب ولدمورت بر روی هری عمل نمیکرد. نه طلسم شکنجه و نه طلسم مرگ. طلسم آواداکداوارا، به دلیل اینکه بسیار قدرتمند هست باعث اذیت شدن هری شد و همچنین تونست بخشی از اون رو که به خودش تعلق نداشت رو بکشه، به عبارتی دیگر، بخشی از روح ولدمورت که به او تعلق نداشت رو از بین برد. همچنین این طلسم به حدی هری رو از پای در آورد که او رو در مسیر مرگ قرار داد و زنده موندنش وابسته به انتخاب خودش بود (مجددا، دامبلدور گفت که اون میتونه برگشتن به دنیا رو انتخاب کنه یا تصمیم بگیره بمونه). اما هری تصمیم گرفت به هوشیاری برگرده و وارد صحنه جنگ بشه، و به قلمرو زندگی برگردهواجب هست اشاره کنم که همیشه این نوع جادو ها رو دیدم (زندگی خیلی عمیق و مسائل پس از مرگ) که از طریق علمی غیر قابل توضیح هست. به عبارت دیگر، برای لیلی ابر چوبدستی وجود نداشت، این فرمول خونش بود که باعث بقا هری شد. در نهایت هری و ولدمورت هر دو امکان انتخاب داشتند. هر دو اسلحه های قوی و محافظین امنیتی داشتند، اما قدرت این چیزها و زندگی گذشته شان درک متفاوتی به آنها داده بود و باعث شد طرز استفاده آنها از این ابزار مشخص شود. هری درک و فهم عمیق تر و واقعی تری از معنی این وسایل و اتفاقات گذشته اش داشت، اما قدرت بالاتر او، که باعث نجاتش شد، آزادی اراده، جرات و مسلما اخلاقیاتش بود. اون بچه ناقص و عجیب الخلقه ای که هری در فصل 35 در ایستگاه کینگز کراس دید، دقیقا چه بود؟ این سوال بارها از من پرسیده شده. اون آخرین قطعه باقی مونده از روح ولدمورت بود. وقتی ولدمورت به هری حمله کرد، هر دوی آنها به طور موقتی به ضمیر ناخوآگاه خود رفتند، و روح هر دوی آنها - مال هری سالم و صدمه ندیده، و مال ولدمورت نارس و معیوب - در برزخی ظاهر شد که هری با دامبلدور ملاقات کرد. هری و دادلی: به آینده شون میشه امیدوار بود؟ بسیاری از مردم به من گفتند که امید داشتند دادلی را در موخره کتاب در ایستگاه کینگز کراس به همراه یک بچه جادوگر ببینند. باید اقرار کنم که این به ذهن من رسیده بود که باهاش کارهای دیگه هم بکنم، اما یک تفکر کوتاه مدت من رو قانع کرد که هیچ ژن مخفی جادوگری نمیتونه تو DNA عمو ورنون وجود داشته باشه. با این حال، میدونم بعد از اون تلاش شجاعانه دادلی برای برقراری صلح بین دو پسر خاله که در یادگاران مرگ شروع شد میتونه در بقیه دوران زندگی شون به عنوان ارسال یه کارت تبریک کریسمس برای همدیگه ادامه داشته باشه. و هری هم وقتی که در همسایگی هم بودند میتونه خانواده اش رو به ملاقات دادلی ببره (که جیمز و آلبوس و لیلی هم اونجا آتیش به پا کنند). ابر چوبدستی تصمیم گرفتم که مغز ابر چوبدستی رو موی دم تسترال بذارم. یک ماده نیرومند و فریبکار که میتونه تنها توسط یک جادوگر یا ساحره ای که با مرگ مقابله کنه سازگار باشه.